دیروز بعد از مدتهارفتم استخر . در واقع این دومین باری بود که در عمرم به استخر می رفتم آخه من یه مامان وسواسی دارم که نمی گذاشت ما بریم استخر . مرتب می گفت : بیماریهای پوستی میگیرید ، کچلی میگیرید ، انگل میگیرید و خلاصه ... . ما هم که بچه های خوبی بودیم قبول می کردیم . اما تو این دو ـ سه سالی که ازدواج کردم همسرم مرتب تشویقم میکرد که به استخر بروم ولی فرصت دست نمی داد تا دیروز . اولش خیلی ذوق زده شده بودم  و سریع رفتم توی آب بعد دیدم که در قسمت کم عمقشم آب تا گردن منه که نسبتا قد بلندی دارم . خلاصه من فقط تو ی آب راه رفتم آخه شنا که بلد نبودم و کلی هم دلم برای خودم سوخت چون بچه های کوچک که با مادرانشان آمده بودند براحتی طول ( نه عرضا ،طول ) استخر را شنا می کردند . اما احساس سبکی و آرامش خوبی بهم دست داده بود ، تصمیم گرفتم تا مردادماه که دوره جدید آموزشی شروع بشه حداقل هفته ای یکبار به استخر بروم. یه چیز دیگه هم که تاثیر خوبی روم گذاشته اینکه به هیکل و پوست خودم کمی امیدوار شدم ، البته نه اینکه خبری باشه ها ، نه ، این سانسی که من رفته بودم سانس خاصیه که خیلی خلوته و پیش چند تا خانوم مسن خوب این احساس به هر کسی دست میده . یه مثلی هم هست که هر چی فکر می کنم یادم نمی آید .

۱. ۵۶ درصد مردم آمریکا با حمله نظامی به ایران موافقند. ( حمله به عراق هم از همینجا ها شروع شد. ) من نمی دانم چرا بعضی ها وقتی اینها رو میشنوند خوشحال میشند ، آمریکا به فکر من و شما نیست که اون دنبال منافع خودشه ، آزادی و حقوق بشر کیلویی چنده ؟ خلاصه هم اگه آمریکا حمله کنه وهم اگه انقلاب بشه هر دوش فاجعه است .
 
۲. یه موضوعی که از سفر میخواستم اینجا بنویسم این بود که ما ماشینمون رو جلوی در خونه پدر بزرگم پارک کرده بودیم ( کوچهه عریض بودا )، یه آدم ؟؟!!! آمده به ماشین زده و رفته .این دزدگیر بی خاصیت هم صداش در نیومد. آخه نمیگی دو تا جون با کلی پس انداز یه ماشین کوچولو  خریدن از نویی درش آوردین. آخه آدمم اینقدر بی ملاحظه ؟!!!!
 
۳. تا ۵ دقیقه دیگه برق ما قطع میشود ودیگه باید publish کنم. تا بعد...

نمی دانم این خط ما امروز چرا اینجوری شده . از صبح تا حالا هم به blogsky وصل نمی شد ، خلاصه حوصله منو سر برد . حالا هم وقتی وصل شده که همسر گرامی به منزل برگشتند. همسرم می داند که من شروع به وبلاگ نوشتن کرده ام اما چون دلم نمی خواهد که این وبلاگ را بخواند او هم کنجکاوی نمی کند. دو سه روزی مسافرت بودم. سر فرصت راجع به آن هم می نویسم.
یه چیز دیگه هم که امروز  باعث جوش آوردن من شد وبلاگ یه دانشجو بود که درس نخوانده بود وحالا از استادش نمره میخواست . بهتره که ما توقعمون رو از محیط پایین بیاریم واز خودمون بیشتر توقع داشته باشیم ( البته اینو  به خودمم میگم ). تا بعد.....