همسرم دوستی داره به اسم سعید که حدود دو سال پیش برای ادامه تحصیل به کانادا رفت. این آقا سعید اینا شما لی اند و شمالی ها هم که همه خوب و مهربون. وقتی سعید ایران بود یک بار من و همسرم رفتیم خونه شون و حسابی هم شرمنده پذیرایی مامان و بابای سعید شدیم. بعد از رفتن سعید هم ارتباط تلفنی با پدر و مادرش داشتیم . تا اینکه یک ماه پیش که رفتیم شمال یه سری هم خونه سعید اینا زدیم. وقتی تلفن زدیم مامانش خیلی خوشحال شد. فرداش هم که رفتیم خونشون مامان سعید چقدر پذیرایی کرد. فیلم رفتن سعید رو برامون گذاشت و تمام عکسهایی رو که تو این مدت فرستاده بود بهمون نشون داد. تازه برامون تعریف کرد که تو این مدت چقدر از دوستای سعید و حتی خانمهای دوستای سعید که از خارج آمدند به خانواده هاشون سر بزنند به دیدن آنها هم آمده اند (از بس این خانواده خوب و مهربونند). خلاصه کلی پذیرایی کردند و تازه عصر هم که می خواستیم برگردیم نمی گذاشتند و می گفتند شب بمانید. کلی هم سوغاتی به ما دادند و وقتی که ما پیش ماشین هایی که بین دو شهر مسافر جابجا می کنند پیاده شدیم تازه فهمیدیم که پول تاکسی تلفنی را هم حساب کرده اند. دیگه آنجا ما پیش اینهمه لطف و مهر بونی و محبت واقعا شرمنده شدیم. آخه آدم  می مونه که چطور این خانواده اینقدر مهربون هستند.آنوقت من وقتی می خواهم کمی مهربانی کنم ترازو بر میدارم که یک وقت زیاد نشود. امیدوارم که بتوانم روزی ذره ای از محبت های آنها را جبران کنم.


حالا بشنوید از اینطرف. چند شب پیش تلفن زنگ زد.
مامان : پریسا فردا میآیی اینجا دوستهای خواهرت قرار است بیایند؟
  من  : مامان جان من فردا کلاس دارم تازه یکی دو تا کار هم دارم که فردا حتما باید انجامشان بدهم . مگر شما فردا  قراره جایی بروید؟
مامان : نه . ولی حوصله شونو ندارم!
   من :



ترو خدا می بینید مامان منو با مامان  سعید رو.
نظرات 3 + ارسال نظر
نسیان یکشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 06:06 ب.ظ http://aaaa.blogsky.com

خب مامان تو بهتره

حقیقتمدار چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 01:57 ب.ظ http://nimac.persianblog.com

سلام...مسه خانواده سعید زیاد هست...مامان شما هم احتمالا انقدر مشکل داشته که دیگه حوصله ی هیشکی رو نداشته...البته محبت واقعی خیلی کم گیر میاد...دیگه واسه محبت ترازوی شما لازم نیست...باید با ترازوی طلافروشی اندازه گرفت ...یه نکته دیگه بعضی ها هم جنبه محبت رو ندارن حتی کمشو...موفق و امیدوار باشی

حامد پنج‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 09:29 ق.ظ http://write-off.blogsky.com

مامان من D: D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد